آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

بهداد نجفی

مادری مرز عشق ناب یک زن

با تو دوباره من شدم عاشق جان و تن شدم با تو گل از گلم شکفت با تو دوباره زن شدم با تو جوانه زد همه شاخه خشک پیکرم از تو پر از ترانه شد برگ سفید دفترم با تو دوباره جون گرفت هرچی که در من مرده بود انگار پسم داد زندگی هرچی امانت برده بود با تو نگاه مات من پر از گل های ناز شد گل لبان بسته ام به شوق بوسه باز شد با تو تمام خستگی از تن من به در شده درد غریبی کم کمک مرده و بی اثر شده با تو دوباره میرسم به حد بی حساب زن به اوج بخشش و غرور به مرز عشق ناب زن   ...
15 آبان 1389

رادین کوچولو تولدت مبارک

سلام پسر گلم ا مروز خدا برات یه دوست خوب فرستاد، امروز ساعت 9 صبح رادین کوچولو پسره آرزو چشم های خوشگلشو به این دنیا باز کرد و دل مامان و باباشو شاد کرد. پسر کوچولوی ناز تولدت مبارک. آرزو جونم بهت تبریک میگم وآرزوی شادی و سلامتی برای خودت و عزیزانت   ...
15 مهر 1389

دل نوشته

  عزیز دل مامان،قوربون اون چشمات که حالا داره مژه و ابرو در میاره برم. قشنگم مامانی روزها اداره برام خیلی کند میگذره،تابستونم که هست روزها هم بلندو طولانی،دوست دارم زود زود شکمم قلمبه بشه ،دوست دارم زودتر تکون هاتو احساس کنم. عزیزم دوست دارم همیشه با من باشی،همیشه برای خود خودم باشی،می دونم خودخواهیه ولی عاشقم دیگه. ...
23 شهريور 1389

4 سال گذشت!

به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی به پاکی دلت قسم که دل ز تو نمیکنم که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی! امروز چهارمین سالگرد ازدواج من و بابا بهروزه،امروز احساس میکنم که عشقمون کامل شده با وجود تو پسر گلم. بابایی ات هم که مهربون تر از همیشه با یه دسته گله خیلی خوشگل دلم رو شاد کرد. عشقای زندگی من دوستون دارم یه عالمه ...
21 شهريور 1389

آخ جون سوغاتی

عزیزکم دیشب خواب دیدم گل من به دنیا اومده ولی من هنوز نمی دونم جنسیتش چیه !هرکی میاد به دیدنم ازش میپرسم نینی من چیه! تا اینکه نوشین جونم پوشکت و باز میکنه و میبینیم که یه گل پسر بلاچه هستی .دوست دارم مامانی اندازه همه گلهای دنیا. این لباسای خوشگلم نوشین جونم با خاله مهربونم از ترکیه برای جیگرطلای من آوردن! عزیز دلم بیا باهم بگیم دست شما درد نکنه. به به  جوجوی مامان بازم سوغاتی عمه لیدا جون برات کلی لباسای خوشگل از بلغارستان سوغات آورده ، عزیزکم چون هنوز معلوم نیست دخملی یا پسملی، عمه جونت لباسایی آورده که چه دخمل باشی چه پسمل میتونی بپوشی و من لحظه شماری میکنم برای روزی که این تیتیشای خوشگل رو...
11 مرداد 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد